در شرایطی که ضرورت افزایش جمعیت تبدیل به یکی از سوژههای روز کشور شده است، به سراغ «دکتر سید علی آذین » دارای بورد تخصصی پزشکی اجتماعی و گواهینامه تخصصی طب جنسی و سایکو- سکسولوژی از بورد اروپایی طب جنسی و فدراسیون اروپایی سکسولوژی و مدیر کلینیک سلامت جنسی مرکز درمان ناباروری ابنسینا رفتهایم و با وی در خصوص سلامت جنسی و رابطه تنگاتنگ آن با سلامت باروری به گفتگو نشستم.
به باور دکتر آذین بروز مشکلات جنسی میان یک زوج، سلامت تمام خانواده را به خطر میاندازد، اختلال در سلامت جنسی هم برای خود فرد عوارضی نظیر افسردگی، اضطراب، کاهش اعتمادبهنفس و انزوا به همراه دارد و هم باعث بروز مشکل در حوزه روابط خانوادگی و زناشویی میشود که درنهایت ممکن است به طلاق عاطفی یا حقوقی ختم شود.
*****************************
آقای دکتر؛ سلامت جنسی در روابط زناشویی را چگونه تعریف میکنید؟
تداوم یک زندگی زناشویی عاشقانه و باکیفیت مستلزم حفظ عناصر اصلی تشکیلدهنده آن است که عبارتاند از «جذابیت و شور و اشتیاق جنسی»، «صمیمیت» و «تعهد و مسئولیتپذیری». این اجزاء ممکن است در طول زندگی مشترک دستخوش تغییراتی شوند. مثلاً انتظار میرود که با گذشت زمان، صمیمیت افزایش یابد و همچنین تعهد و مسئولیتپذیری جدیتر تلقی شود.
ولی گاه زوجها در خصوص حفظ و حتی ارتقاء مناسبات جنسی خود سرمایهگذاری کافی نمیکنند، روابط جنسی به شکل طبیعی با افزایش سن ازدواج نقشی کماهمیت در زندگی زناشویی پیدا میکنند و زوجها بر این تصور هستند که لازم است بر جنبههای دیگری از مناسبات خود متمرکز شوند؛ غافل از اینکه با سرد شدن شور جنسی میان آنها، همواره این خطر وجود دارد که صمیمیت و حتی تعهد نیز دچار آسیب شود و ادامه زندگی مشترک را با تهدید مواجه سازد.
علاوه بر جنبههای روحی و عاطفی موضوع، در طول زندگی گاه تغییر در کارکردهای زیستشناختی بدن نیز بر رفتار و خصوصیات جنسی انسانها تأثیر میگذارد؛ بنابراین زوجین باید بتوانند بهجای قرار دادن این تغییرات بهعنوان توجیهی برای فاصله گرفتن از روابط جنسی با آنها کنار آمده و بدانند که در هر شرایطی امکان بهرهمندی جنسی از یکدیگر را دارند و نباید مناسبات جنسی خود را کنار بگذارند.
بهاینترتیب جنبههای روانی و جسمی سلامت جنسی بر روابط زوجها و استحکام خانوادهها تأثیر جدی دارند.
نقش سلامت جنسی در امنیت اجتماعی چیست؟
اگر نهاد خانواده را تشکیلدهنده بنیادی جامعه بدانیم، بدیهی است که سلامت در خانواده درنهایت به تشکیل جامعهای سالمتر منجر خواهد شد. از طرفی افراد یک جامعه از دل خانوادهها برمیآیند و خمیرمایه آنها تا حد زیادی در خانواده شکل میگیرد؛ بنابراین اگر خانواده محلی برای آرامش و تعلیم و تربیت مناسب افراد جامعه باشد، بخش مهمی از سرمایه اجتماعی و احساس امنیت اجتماعی تضمین خواهد شد.
البته در این میان نهادهای مربوط به حاکمیت نیز باید نقش خود را بهخوبی بازی کنند تا اقشار مختلف جامعه بهراستی احساس امنیت کنند. متأسفانه برخی دخالتهایی که تحت عنوان تأمین امنیت اجتماعی در سالهای گذشته انجام پذیرفته است فراهم آورنده چنین فضایی نیست و در عمل نیز ناکارآمدی خود را در طول زمان نشان داده است.
شاید بهتر باشد بهجای صرف منابع کشور درراه برنامههای ناکارآمد و غیرعلمی، بر تحولی جدی و کارشناسی شده در نظام آموزشی و توانمند کردن افراد برای عملکرد مناسب در چهارچوب خانواده و سپس اجتماع تمرکز نمود. یکی از این تحولات باید درزمینهٔ آموزش در حوزه سلامت جنسی باشد و تحول دیگر به دسترسی افراد جامعه به خدمات مراقبتی در این حیطه مربوط میشود.
دسترسی به خدمات مراقبت سلامت جنسی و باروری حائز چه ابعادی است؟
ارائه خدمات سلامت ابعاد مختلفی دارد که من بهاختصار به آنها اشاره میکنم.
نخست باید لزوم چنین خدمتی به رسمیت شناخته شود. شاید تا همین چند سال پیش نیز در نظام سلامت کشور هیچ صحبتی از موضوع سلامت جنسی نمیشنیدید؛ اما خوشبختانه با تلاش تعدادی از همکاران بهویژه طی یک دهه اخیر موفق شدیم توجه برخی مسئولان کشور و حتی بخشهایی از جامعه را به سمت این بخش از ملاحظات مربوط بهسلامت جلب نماییم.
بهنحویکه وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی و دانشگاههای علوم پزشکی در حال حاضر حداقل متوجه این مسئولیت خود شدهاند، ولی این موضوع بهتنهایی راهگشا نخواهد بود.
قدم اول درراه ارائه این خدمات «فراهم بودن» چنین خدماتی است. در تشکیلات فعلی ارائه خدمات سلامت به لزوم وجود کلینیکهای سلامت جنسی عنایتی نشده است. وجود چنین کلینیکهایی مستلزم برنامهریزی، سرمایهگذاری مادی و بالاخره تربیت نیروی انسانی متخصص است که در هر سه حیطه فعلاً با خلأ جدی مواجه هستیم.
در قدم بعد مردم باید به چنین خدماتی «دسترسی» داشته باشند. بهعبارتی فراهم بودن این خدمات باید به شکلی باشد که مردم کشور متناسب با تراکم جمعیتی در فاصله جغرافیایی قابل قبولی به این خدمات دسترسی داشته باشند. معدود مراکز سلامت جنسی فعلی در تهران و یکی دو شهرستان کشور حتی برای تحت پوشش قرار دادن مردم همان منطقه نیز کافی نیستند.
درنهایت اقشار مختلف مردم باید بتوانند از این خدمات «بهرهمند» شوند؛ یعنی فراهم بودن و دسترسی بهتنهایی باعث نمیشود تا افراد از یک خدمت مربوط بهسلامت بهرهبرداری کنند. گاه ملاحظات اقتصادی مانع از این بهرهمندی میشود. هزینه بالا و عدم پوشش بیمهای یکی از این دلایل است. بهعنوانمثال برای یک جوان 18 ساله پرداخت هزینههای مشاوره در بخش خصوصی بسیار مشکل است.
همین فرد در بخش دولتی نیز اصولاً انتخاب مناسبی ندارد. البته گاه موانع دیگری نیز وجود دارند. مثلاً مراجعه به مشاور یا پزشک برای طرح مشکلات جنسی ممکن است به لحاظ فرهنگی در میان طیف وسیعی از مردم یک تابو تلقی شود و همین امر مانع از مراجعه آنها و دریافت خدمت شود. پس لازم است برای بهرهمندی مردم به این خدمات همه ابعاد موضوع بهخوبی موردتوجه قرار گیرد.
کلید اصلی تشخیصی در مشکلات جنسی، اخذ یک شرححال دقیق و علمی است بهنحویکه همه ابعاد سلامت (جسمی، روانی و اجتماعی) را پوشش دهد. طبیعی است که در شرایط محدودی مثل برخی اختلالات عضوی یا عفونتها، انجام معاینه بالینی یا ارزیابیهای آزمایشگاهی نیز ضرورت مییابد که عمدتاً در محدوده اختیار پزشک است و نه سایر کلینیکهای مشاوره.
نکته مهم آن است که یک درمانگر در مواجهه با مشکلات جنسی باید تمام ابعاد روانی، جسمی و اجتماعی موضوع را مدنظر داشته باشد و از دانش و مهارت کافی در این حوزهها و حتی نحوه صحبت کردن با مددجو در این خصوص بهرهمند باشد.
در خصوص مدلهای تشخیصی و درمانی، تحولی که فروید و شاگردانش در علم روانشناسی به وجود آوردند و تأکید بر روانکاوی و ارتباط تنگاتنگ نظریات او با رشد و تکامل و رفتار جنسی انسان باعث شد تا دهها سال، روانکاوی (Psychoanalysis) بر این محدوده از علم و درمانهای پیشنهادی سایهای سنگین افکند.
با پیشرفت سریع علم پزشکی در قرن گذشته سلامت جنسی برای چند دهه تحت تأثیر سلطه علم پزشکی قرار گرفت و این وضع تا دهه 90 میلادی نیز ادامه داشت؛ بهخصوص که ارائه داروی ویاگرا تا مدتی این توهم را به وجود آورد که همه مشکلات جنسی را میتوان با مداخلات دارویی حل کرد.
این خوشخیالی خیلی زود پایان پذیرفت و بهاینترتیب حتی درحالیکه اغلب پیشگامان این حوزه به بینرشتهای بودن آن اعتقاد داشتند ولی عملاً حدود یک قرن کار بالینی و پژوهشی نیاز بود تا اکثریتی از دانشمندان، مدل زیستی روانی اجتماعی (biopsychosocial) را بهعنوان بهترین و مؤثرترین راه برخورد با بیماران در مقایسه با مداخلات پزشکی یا روانشناختی بهتنهایی بپذیرند.
بهاینترتیب برای درمان بسیاری از مشکلات، لازم است ترکیبی از مداخلات و تکنیکهای درمانی به خدمت گرفته شوند (Integrated approach).
معیارهای تشخیصی و طبقهبندی اختلالات جنسی چیست؟
مشکلات سلامت جنسی مردم الزاماً از جنس اختلال عملکرد یا بیماری نیستند. بسیاری از این گرفتاریهای آنها تنها با آموزش درست و اصلاح برخی نگرشها و باورهای نادرست حل میشود؛ اما گاهی نیز اختلالات جدی جسمی یا روانشناختی (اغلب هر دو) وجود دارد که طبیعتاً ملاکهای تشخیصی خاص خود رادارند.
انجمن روانپزشکی آمریکا در سال 1952 اولین نسخه از «راهنمای اختلالات روانی» (DIAGNOSTIC AND STATISTICAL MANUAL) را منتشر کرد و ازآنپس بهتدریج این سند بهعنوان یک ملاک بینالمللی برای آموزش آکادمیک و کار بالینی در جهان پذیرفته شد. در طول زمان انتقادهای مطرحشده و شواهد پژوهشی جمعآوریشده به اصلاح این سند و انتشار نسخههای جدیدی از آن انجامید.
در نسخه پنجم این راهنما که در سال 2014 منتشرشده است اختلالات جنسی و سایر بیماریهای وابسته به شکل زیر طبقهبندیشدهاند:
•اختلال کم میلی جنسی در مردان (Male Hypoactive Sexual Desire Disorder)
•اختلال تمایل و برانگیختگی جنسی در زنان (Female Sexual Interest and Arousal Disorder)
•اختلالات نعوظ (Erectile Disorder)
•اختلالات انزال (انزال زودرس یا تأخیری) (Premature Ejaculation and Delayed Ejaculation)
•اختلال ارگاسم در زنان (Female Orgasmic Disorder)
•اختلال درد لگنی/تناسلی و دخول (Genito-Pelvic Pain/Penetration Disorder)
•اختلالات جنسی مربوط به مصرف داروهای پزشکی یا مواد روانگردان (Substance/medication induced Sexual Dysfunction)
•مشکلات مرتبط با ملال جنسیتی (Gender Dysphoria)
•اختلالات پارافیلیک (Paraphilic Disorders) یا اختلالات مرتبط با رفتار ناهنجار جنسی که قبلاً انحراف جنسی خوانده میشد.
التزام به این ملاکها عمدتاً در کارهای پژوهشی و مطالعات اپیدمیولوژیک یا موارد پزشکی قانونی از اهمیت ویژهای برخوردار است و در کار بالینی گاه بیماران و همچنین تشخیص و مداخلات درمانگر الزاماً از این طبقهبندیها تبعیت نمیکند.
بهعلاوه حتی نسخه اخیر این راهنما نیز نتوانسته به همه انتقادهای قبلی پاسخ دهد و بر خود آن نیز نقدهایی وارد است.
آیا کارآمدی سکس تراپی در حل مشکلات ناباروری پایه و مبنای علمی دارد؟
بسیاری از زوجهایی که به مراکز درمان ناباروری مراجعه میکنند اصولاً در تعریف کلاسیک ناباروری قرار نمیگیرند. ارزیابی و درمانهای ناباروری برای زوجی قابل توجیه است که گذشت بیش از یک سال از روابط جنسی مستمر و متعارف در آنها هنوز منجر به ایجاد بارداری نشده باشد. برخی از زوجهای مراجعهکننده باوجودآنکه سالها از ازدواجشان میگذرد هنوز موفق نشدهاند با یکدیگر رابطه جنسی به شکل نزدیکی داشته باشند. در کلینیک ما مراجعه زوجین با این شرایط حتی باوجود گذشت بیش از ده سال از ازدواج چندان کم نیست. مراجعه اغلب آنها نیز بهواسطه اصرار بر بچهدار شدن یا فشار اطرافیان برای این موضوع است، یعنی هنوز هم حل مشکل در رابطه جنسی را مسئله اصلی نمیدانند یا نسبت به امکان حل آن کاملاً ناامید هستند. حل مشکل آنها در روابط جنسی که میتواند به دلایل مختلفی (همچون مشکل در نعوظ یا واژینیسموس و ...) ایجادشده باشد علاوه بر آنکه شرایط زندگی را برایشان کاملاً تغییر میدهد، از وارد شدن به پروتکلهای درمان ناباروری نیز بینیاز میشوند.
از طرفی وقتی زوجها واقعاً با مشکل ناباروری مواجه هستند، با توجه به اینکه باروری در فرهنگ ما هنوز هم بخشی از هویت مردانه یا زنانه افراد محسوب میشود، نتایج این شرایط بهطور رایج اثرات خود را در عملکرد جنسی آنها نشان میدهد. بهعلاوه استرس و گاه زمانبندیهایی که فرایند درمان برای ارتباط جنسی آنها ایجاد میکند نیز میتواند بر تعامل جنسی زوجها تأثیر بگذارد و مانع شود تا آنها کماکان روابط جنسی را بخشی از زندگی عاشقانه و صمیمانه خود ببینند.
مشاوره مناسب میتواند افراد را در طی این مسیر پرفرازونشیب یاری دهد.
آیا برای بازتانی جنسی در بیماریهای مزمن و پیشرونده (اماس، پارکینسون، دیابت، سرطان و بیماریهای قلبی) کاری انجامشده است؟
متأسفانه باور نادرستی در بخش بزرگی از جامعه وجود دارد، مبنی بر اینکه روابط جنسی مختص انسانهای جوان، سالم و زیبا است! چنین نگرشی باعث میشود تا با افزایش سن و ظهور انواع بیماریهای مزمن و حتی گاه پیشرونده، زندگی جنسی فرد بهکلی دستخوش تغییر شده و نهایتاً هرگونه فعالیت جنسی متوقف شود.
در همین حال رسانههای پرقدرت امروزی و برخی رسوبات فرهنگی باقیمانده از گذشته نیز به این دیدگاه دامن میزنند، بهویژه آنکه رابطه جنسی را به توانمندی فرد برای «نزدیکی» محدود میکنند و بهاینترتیب ضمن تعریف استانداردهای خودساخته برای شرایط فیزیکی (چه به لحاظ ابعاد و چه ازنظر عملکرد) اصولاً بخش مهمی از جامعه را واجد شرایط فعال ماندن به لحاظ جنسی نمیدانند.
همکاران پزشک هم اغلب از کیفیت زندگی جنسی این بیماران غافل هستند و خود را موظف نمیدانند تا در این خصوص به بیماران کمک کنند یا آنها را برای گرفتن یاری به متخصصان مربوط ارجاع دهند.
خود این بیماران نیز کمتر در این مورد با پزشکان خود صحبت میکنند و دغدغههای خود را با آنها مطرح نمیکنند. به نظر من دیدگاه ارائهدهنده و گیرنده خدمت در این خصوص هردو نیاز به اصلاح دارند چراکه تقریباً همیشه میتوان با تدابیری، کیفیت زندگی جنسی این افراد را ارتقاء داد.
اهمیت این موضوع وقتی بیشتر روشن میشود که توجه داشته باشیم ما در شرایط گذار اپیدمیولوژیک از بیماریهای حاد و کشنده به سمت بیماریهای مزمن هستیم و خوشبختانه امید به زندگی در کشور افزایش درخور توجهی داشته است. لذا بهمرور بر تعداد این بیماران افزوده خواهد شد و دلیلی ندارد تا این افراد از حقوق مسلم جنسی خود مثل هر انسان دیگری محروم شوند.
توصیه پایانی؟
در انتها لازم میدانم که تأکید کنم، سلامت جنسی بخشی از حقوق انسانها فارغ از سن و جنس و وضعیت سایر جنبههای سلامت آنها است و نهتنها نظام سلامت یک کشور، بلکه همه مسئولان باید بهجای خود، از تعدی به آن پرهیز نمایند (حقوق منفی) و در جای خود، وسایل نیل به این حقوق را فراهم آورند (حقوق مثبت).